اعتياد به مواد مخدر
بخوانیم تا بدانیم که مواد مخدر ....اما اولش ازسيگار شروع شد......
توجه:لطفا هنگام مطالعه مطالب روشنایی نمایشگر خود را تنظیم کنید تا چشمانتان کمترین آسیب را متحمل شوند.
عوامل وابستگی به مواد :
الف- ویژگی های خانوادگی:
روابط تیره و مبهم والدین با یکدیگر و فرزندان- درگیری های خانوادگی- مشکلات رفتاری،اخلاقی، روانی و... والدین –طلاق- مرگ یکی از والدین- عدم کنترل و قدرت او- ایجاد حس اعتماد در فرزند توسط مادر و سردی و بی محبتی نسبت به فرزند و... همه عواملی هستند که می توانند در معتاد شدن یک فرد موثر واقع شوند.
ج- عوامل شخصیتی :
تحقیقات نشان می دهد وجود شخصیت ضد اجتماعی که ویژگی هایی چون لذت طلبی، فرار از درد و مشکلات و مسئولیت های زندگی را دارند، در افراد معتاد به وفور دیده می شود.
د- سن :
به خصوص در دوران نوجوانی و افرادی که از نظر روابط بین فردی دچار اشکال هستند برای رفع این مشکل و جذب در گروه های هم سن به مصرف مواد روی می آورند.
ژ- ویژگی های شناختی فرد ( دیدگاه فرد نسبت به مواد، سطح هوش )
مراحل اعتیاد :
الف) آزمایش کردن ( به خصوص در نوجوانان که کنجکاوی زیادی دارند )
ب) اعتیاد که فرد از نظر جسمی و روانی نسبت به یک ماده تمایل شدید پیدا کرده و در اثر عدم مصرف دچار علائم ترک می شود.
یک واقعه ی حقیقی!!
اي كاش به حرف هاي مامانم گوش مي دادم. اي كاش....
به خاطر تهيه كراك مجبور شدم دست به دزدي بزنم و امروز هم درحال سرقت موتوسيكلت دستگير شدم. خيلي خسته و بي حوصله هستم و از خودم بدم مي آيد. تنها چيزي كه مي خواهم بگويم اين است كه دلم براي مامانم يك ذره شده است و طاقت دوري اش را ندارم. نمي دانم چرا به دام مواد مخدر افتادم و خودم را بدبخت كردم. فكر مي كنم مشكل من اين بود كه لوس بار آمده بودم و قدر مادرم را نمي دانستم. او دغدغه زيادي براي كارش داشت و هميشه نگران سير كردن شكمم بود. من با احساس تنهايي و افسردگي از سن 9 سالگي كه براي نخستين بار سيگار كشيدم به راه خطا رفتم. خدا لعنت كند پسر همسايه مان را كه از پدر معتادش سيگار مي دزديد و ما در حالي كه سوار دوچرخه مي شديم وبازي مي كرديم اداي بزرگ ترها را در مي آورديم.
آن موقع نمي فهميدم چه اشتباهي مي كنم و بعد از مدتي پسر همسايه كه از پدرش يادگرفته بود چطوري مواد مخدر مصرف كند مقداري ترياك از خانه دزديد و به خانه ما آمد و با هم ترياك كشيديم. من توسط دوستم به همين راحتي معتاد شدم و ما بعد از چند سال دوستان ديگري پيدا كرديم و كراكي شديم. مادرم وقتي فهميد چه بلايي به سرم آمده خيلي تلاش كرد نجاتم دهد اما فايده اي نداشت و روز به روز حالم بدتر و بدتر مي شد. چند بار از خانه دزدي كردم. چندين بار هم از خانه اقوام و برادران و خواهرم سرقت كردم. همه از من خسته شده بودند و براي همين هم بيرونم كردند. من و دوستم قرباني اعتياد پدر او شديم و حالاهر دو روزگارمان سياه شده است. اي كاش به حرف هاي مامانم گوش مي دادم. اي كاش....